جدول جو
جدول جو

معنی شش مهه - جستجوی لغت در جدول جو

شش مهه(شَ / شِ مَ هََ / هَِ)
ششماهه:
شاخ چو مریم از صفت عیسی شش مهه به بر
کرده بسان مریمش نفخۀ روح شوهری.
خاقانی.
رجوع به ششماهه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شش جهت
تصویر شش جهت
شش سو، شش طرف شامل چپ، راست، پیش، پس، بالا و پایین
شش جهت عالم: شمال، جنوب، مشرق، مغرب، بالا و پایین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب نهه
تصویر شب نهه
آنچه شب در زیرزمین پنهان کنند، زر و جواهری که شب در زیر خاک می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(شَ / شِ)
کنایه از شش تن امیرزادگان دقیانوس است که از وی گریختند و در غاری پنهان شدند و اصحاب کهف آنانند:
کرده از بهر رهبری شش میر
گربه ای را نبی سگی را پیر.
(آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
نام یکی از دهستانهای بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز است. این دهستان محدود است از شمال به دهستانهای حومه مسجدسلیمان تل بزان، از خاور به بخش ایذه، از جنوب به بخش هفتگل، از باختر به شهرستان شوشتر. هوای آن کوهستانی گرمسیر است. از 14 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده. جمعیت آن در حدود 5600 تن و قراء مهم آن عبارتند از: گل گیر دوازده امام، چم فراخ، امیرآباد، سبزآباد، تمبیان. آب مصرفی از لوله کشی شرکت نفت و چشمه ها تأمین می گردد. راههای دهستان اتومبیل رو است و ساکنین از طایفۀ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ هََ / هَِ)
شش مهه. آنکه شش ماه دارد. آنچه شش ماه مدت دارد: مگر شش ماهه بدنیا آمده ای ؟! (از یادداشت مؤلف). رجوع به شش مهه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ جَ هََ)
جهات سته. شش طرف، یعنی پیش و پس و چپ و راست و بالا و پایین. (ناظم الاطباء). پیش و پس و چپ و راست و زیر و زبر. (از التفهیم). اطراف عالم که مشرق و مغرب و جنوب و شمال و تحت و فوق باشد. (آنندراج) (غیاث اللغات) : شش جهت کدامند؟ آن نهایتهای این سه بعدند که گفتیم از دو جانب. و یکی از نهایتهای طول پیش نام است و دیگر پس و یکی از نهایتهای عرض راست و دیگری چپ. و یکی از نهایتهای عمق زیر و دیگر زبر. (التفهیم ص 4).
ای شش جهت را تو خیره مانده
بر هفت فلک جنیبه رانده.
نظامی.
ای شش جهت از بلند و پستی
مملوک ترا به زیردستی.
نظامی.
چو سال آمد به شش چون سرو می رست
رسوم شش جهت را باز می جست.
نظامی.
شش جهت بر قبای او زرهی
هفت چرخ از کمند او گرهی.
نظامی.
شش جهت ز هفت بیخ در آر
نه فلک را به چارمیخ درآر.
نظامی.
یکدلۀ شش جهت و هفت گاه
نقطۀ نه دایره بهرامشاه.
نظامی.
شهری است پرکرشمه و خوبان ز شش جهت
چیزیم نیست ورنه خریدار هر ششم.
حافظ.
فریاد که از شش جهتم راه ببستند
آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت.
حافظ.
بس که بی مهری ایام گزیده ست مرا
شش جهت خانه زنبور بود در نظرم.
صائب تبریزی.
خروسش پرش را از آن راست کرد
که از شش جهت پر زند در نبرد.
میرزا طاهر وحید (از آنندراج).
شش جهت زن قحبه بازار است گویی نیست ؟ هست
واندر آن زن قحبگی بار است گویی نیست ؟ هست.
یغمای جندقی.
، هر چیز مسدس و مکعب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
خانه ششم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن شش خال کعبتین باید. (یادداشت مؤلف). شش خان: امیر دو مهره در ششگاه داشت و احمد بدیهی دو مهره در یک گاه. (چهارمقاله). رجوع به شش خان و شش خانه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ خَ / خِ)
به شش میخ استوار کرده. (یادداشت مؤلف) ، سخت. محکم. (یادداشت مؤلف). سخت استوار.
- شش میخه کردن کاری را، سخت استوار کردن آن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان برده بره بخش اشترنیان شهرستان بروجرد. دارای 325 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شِ دِ)
ده مرکز دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا. آب آن از قنات است. محصول آنجا غلات و پنبه و میوه و صنایع دستی زنان: قالیبافی و راه آن اتومبیل رو است. (فرعی). (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ نِ هََ / هَِ)
گنج و زر و جواهری را گویند که در زیر زمین پنهان کنند. (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شب نهه
تصویر شب نهه
گنج زر و جواهری که درزیر زمین دفن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش تره
تصویر شش تره
روناس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش جهت
تصویر شش جهت
شش سوی جهان (شمال جنوب مشرق مغرب فوق تحت) شش سو جهات ست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شش میخه
تصویر شش میخه
مستحکم کردن امری را استوار ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شب نهه
تصویر شب نهه
((شَ نِ هَ یا هِ))
گنج زر و جواهری که در زیر زمین دفن کنند
فرهنگ فارسی معین
نام یکی از مناطق ییلاقی سه هزار تنکابن آش محله
فرهنگ گویش مازندرانی
گیلانشاه بزرگ، نام پرنده ای مهاجر و ساحل زی
فرهنگ گویش مازندرانی